آمدم برایت عاشقانه بنویسم کاش بودی و می دیدی کارمن به کجا کشیده ... مدتیست این آدمهای اطرافم از من خواسته ی غیر ممکندارند... از من می خواهندتورا فراموش کنم...فراموش... اصلا من نمی دانم فراموشی یعنی چی؟... اینها نمی دانند نفسهای من وابسته به نفسهای توست... اگر تو را فراموش کنم...دیگر نفس های من باز دمی نخواهد داشت... من که گله ای ندارم...از این دلتنگی...از این دوری...از این نخواستن ها.... من که به بودن تو قانع ام...به نفس کشیدنت...به خندیدنت...به خوب بودنت... خوشبختی تو رو خواستن خواسته ی زیادیست عزیز من؟...... من با تو به خدارسیده ام...حال از من می خواهند فراموشت کنم... خنده دار است... زمانی فراموشت می کنم که بالای سنگ قبرم با افسوس بگویی کاش زنده بودی.... کاش می دانستی که روزهایم بیتوچه سوت و کور است کاش می دانستی که چشمانم مدت هاست حریری از شبنم اشک بر روی خود کشیده است تا پس از تو دنیا راتارببیند عجیب است،باز هم پرواز کنان به سوی تو می آیم پاک فراموش کرده ام بالهای شکسته ام را ! ! ! این روزهامن همچنان دوستت دارم... بیشتر از دیروز...کمتر از فردا...
هــِیفِلانی . . ! یادَت نَرَوَد تــورا مَن"تـــو"کردَم وَگَرنــه "هوی"هــَم زیــادَت بــود ! بــَـرای مــَن"شُــما شـُـما"نَکُـن...! من یک عذرخواهی به "خودم" بدهکارم!!! برای اینکه احساساتی بودم برای اینکه یک رو بودم برای اینکه غرورم را شکستم برای اینکه انسان بودم . . . ..."خودم" ... منــو ببخش گـاه בلـمــ مےـگـیرב گـاه زטּـבگــے ســخـتــــ مےـشـوב گـاه تـטּـهـا , تـטּـهـایـے آرامـشــ مـے آورב گـاه گـذشـتـهـاذیـتـمـ مـیـکـنـב ایـטּ `گـاه هـا`... گـهـگـاه تـمـامــ روز و شـبــمـنــ مےـشـو טּـב آטּـوقـت بـغـض گـلـویـم را مـےـگـیـرב ! בرسـت مـثـلهـمےــטּ روزـها ...
در خاطرش جایی دارم... دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی جواب سلامم را هم نمی دهد دلم تنگ همان کسی است که وَقتی از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند دلم تنگ است...تنگ نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم
“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند، به نام بغض….” عشق گم شده من.. نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز تکرارنمی شوند…. وتو آنگونه ای… فقط همین…
“کنج گلویم قبرستانی است پرازاحساسهایی که زنده بگورشده اند، به نام بغض….” عشق گم شده من.. نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند،وآدمهائی که هرگز تکرارنمی شوند…. وتو آنگونه ای… فقط همین…
راه بدی را انتخاب کرده بودم برای نگه داشتنت ...! صداقت ؛ مهربانی ؛ زیاد به “تو” توجه داشتن ؛ و خیلی حماقت های دیگر … این روزها ، هرچه خائن تر باشی ، دوست داشتنی تری …
عشق من . . . يک روز ميرسد که يک ملافه ي سفيد پايان ميدهد به من . . . به شيطنت هايم . . . به دلتنگي هايم . . . به خنده هاي بلندم و به بغض هايم . . . روزي که با ديدن عکسم بغض ميکني و ميگويي : ديوونه دلم واسه مسخره بازيهات تنگ شده پاشو . . .
خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند و چشم هایش را می بندد و می گوید من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه حالا یادت آمد من کی هستم خدایا هر چند دلم را شکستند . . .اما . . می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودن
دروغ بگو تا باورت کنند. . . آب زیرکاه باش تا بهت اعتماد کنند . . . بی غیرت باش تا آزادی حس کنند . . . خیانتهایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند . . . کذب بگو تا عاشقت شوند . . . هر چه نداری بگو دارم . . . هر چه داری بگو بهترینش را دارم. . . اگه ساده ای . . . اگه راستگویی . . .اگه باوفایی . . اگه با غیرتی. . . اگه یکرنگی همیشه تنهایی رفیق . .
به من تكيه كن! من تمام هستي ام را دامني مي كنم تا تو سرت را در آن بنهي تمام روحم را آغوشي مي سازم تا تو در آن از هراس بياسايي تمام نيرويي را كه در دوست داشتن دارم٬ دستي مي كنم تا چهره و گيسوي تو را نوازش كند تمام بودن خود را زانويي مي كنم تا بر آن به خواب روي خود را٬ تمام خود را به تو مي سپارم تا هر چه بخواهي از آن بياشامي ، از آن برگيري ٬ هر چه بخواهي از آن بسازي ٬ هر گونه بخواهي٬ باشم!!!
naghmehsara.ir07
متــــــــاسفم…
نه برای تو که دروغ برایــــت خـــود زندگیست…
نه برای خودم که دروغ تنهـــا خط قرمز زندگیـــستــــ بـــرایم….
متاسفم که چرا مزه ے عشـــــــق را….
از دستـــــــــ تــــــو چشیــــدم….
تا همیشه در شکـــــــــــ دروغ بودنش بمـــانم….
خداحافظ تموم شدن نفسهام
دیگه حسی نمونده غیر نفرت
امیدم جاشو می سپاره به حسرت شروع گریه هاي هر شب من
مصادف شد با حس بی تو موندن
چقدر سخته از این خونه جدا شم یا اینکه باز به عشقی مبتلا شم
چقدر تنهایی با من همصدا شد
که دستام از توو دست تو جدا شد
بسم الله الرحمن الرحیم، وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ♥♥♥♥♥ اللّهُمَّ صَلِّ علی مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ ♥♥♥♥♥ اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً و َناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً ♥♥♥♥♥ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ *(۲۵۵)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ *(۲۵۶)* اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ *(۲۵۷)* صدق الله العّلی العّظیم ♥♥♥♥♥ اللهم صل علی ، علی بن موسي الرضا مرتضي الامام التقي النقي و حجتك علی من فوق الارض ومن تحت الثري الصديق الشهيد صلاه كثيره تامه زاكيه متواصله متواتره مترادفه كأفضل ماصليت علي احد من اوليائک پرودگارا، بر علي بن موسي الرضاي برگزيده ، درود و رحمت فرست . آن پيشواي پارسا و منزه و حجت تو بر هر كه روي زمين و زير خاك است. بر آن صديق شهيد درود و رحمت فراوان فرست، درودي كامل و بالنده و از پي هم و پياپي و پي در پي، همچون برترين و درود و رحمتي كه بر هريك از اوليائت فرستادي. ♥♥♥♥♥ خیالت راحت ! من همان منم ؛ هنوز هم در این شب های بی خواب و بی خاطره، میان این کوچه های تاریک پرسه می زنم اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهم کرد.. ♥♥♥♥♥ اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم ♥♥♥♥♥ سکوتم را نکن باور..... من آن آرامش سنگین پیش از مرگ توفانم..... من آن خرمن ..... من آن انبار باروتم...... که با آواز یک کبریت آتش می شوم یکسر.... ♥♥♥♥♥ ارادتمند : ♥♥♥♥♥رئیس آبیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ♥ـا♥♥♥♥♥
!!
یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست میدارم ، کسی که نگاه عاشقانه مرا ندید و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود .
آری یکی را از ته دل صادقانه دوست میدارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرشنگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم .
کسی را دوست میدارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم برای من عزیزترین است.
!!
بين منو تو فاصله است كاش ميشد
تو به لبخندي اين فاصله را برداري
تو بدان ماهم تويي دلدار و همراهم تويي
عشقم تويي مهرم تويي سرمايي جانم تويي
تو بمان با من بمان تنها وحيرانم بمان
اين منم يارت منم سرمست همراهت منم
!!
ذهن را درگیر با عشقی خیالی کرد و رفت
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدنهای آهو ، ناز کردنهای او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
کهنه ای بودم برای اشکهای این و آن
هرکسی ما را به نوعی دستمالی کرد ورفت !
ابر هم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت ، روی خاک خالی کرد و رفت
آرزویم با تو بودن بود،کوشیدم ، ولی
واقعیت را به من تقدیرحالی کرد و رفت
!!
کرده ام امشب
پرواز با پر خیال تو
تا اوج
تا انجا که جز من و تو کسی نباشد
دلم...
یک مزرعه می خواهد
یک تو
یک من
وگندمزاری طلایی رنگ
که هوایش اکنده با عطر نفس های تو باشد
چه زیباست
وقتی من در گندمزار طلایی رنگ
همراه با رقص افتاب
می رقصم و غلت می خورم
و درون اغوش تو جای می گیرم
چه زیباست
وقتی بازوان تو
بالشتی برای تخت
مزرعه خیال من می شود
چه زیباست
وقتی خوشه های گندم
محو من و تو می شوند
وما از شرم نگاهشان سرخ می شویم
چه ارامش بخش است
وقتی تو در بستر بی قرار شب
در میان گندمزار موهایم
می رقصی و غلت می خوری
و ارام مرا در اغوش خود جای می دهی
چه ارامش بخش است
وقتی سینه ات
تکیه گاهی برای سرم می شود
چه ارامش بخش است
وقتی حرارت تنت
سردی زمستان را
برایم تابستانی گرم می کند
چه پر هیاهوست
وقتی ستاره ها به هم اغوشی ما
چشمک می زنند
و مهتاب رقص نورش را
در بستر عاشقانه ی ما اجرا می کند
و ما از شادی این عشق
مانند افتاب در طلوع فردایی دیگر
در هم ذوب میشویم
و چه خیالی است این پرواز
وقتی می دانم
تو هیچ گاه
در زندگی من
طلوع نخواهی کرد...
!!
حجم خالیه سکوتم
با ترانه پرنمیشه
خلوتم با خاطرات
عاشقانه پر نمیشه
تونگاه اینه پر شد
همه ی بود ونبودم
همه ی ترانه هایی
که برای تو سرودم
عاشق رنگ صداتم
ولی چشمام پر دردهباغچه ی دلتنگی من
باغی از گل های زرده
اما وقتی تو نباشی
موندنم فقط بهونست
هم صداست با بی پناهی
غزلای عاشقونست
میرم و رو تن جاده
جای پای من میمونه
جای پای عابری که
مقصدش رو نمیدونه ...
!!
گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست
بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست
گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن
گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست
پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف
تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست
گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت
جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست
رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت
بگذار بسوزد دل من مساله ای نیس
!!
يك عشق عروج است و رسيدن به كمال
يك عشق غوغاى درون است و تمناى وصال
يك عشق سكوت است و سخن گفتن چشم
يك عشق خيال است و خيال است و خيال.......
من دراين غريت و تنهايى تلخ
درپس كوچۀ خاموش فراموشى ها
ازغم دورى تو
و ازدلواپسى رفتن تو
دلم به خود مى لرزد
!!
که رویامه
که وقتی با منی تنها همین جای جهان جامه
منو با بوسه دعوت کن به یک رویای طولانی
به یک ارامش مطلق تو یک دریای طوفانی
یه امشب کام دنیامو به کندوی عسل وا کن
میخوام برگردم از دنیا تو رو به مرگ بغل وا کن
تو در من زندگی کردی تو این رویا رو میفهمی
خودت درگیر طوفانی تو این دریا رو میفهمی
بزار باور کنم هستی بزار برگردم از کابوس
بزار پیدا کنم ماهو میون این همه فانوس
بزار فردای دنیامو به دستای تو بسپارم
واسه پروانگی کردن من این دستارو کم دارم ...
!!
دلم برات تنگ شده...
باحس عجیبی باحال قریبی دلم تنگته
پراز عشق وعادت بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته
پراز فکر رنگی یه جور قشنگی دلم تنگته
توجایی که هیچکی واسه هیچکی نیست وهمه دل پریشن
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن
دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنارتو بودن
یه شب شد هزارشب که خاموش وخوابند چراغ های روشن
منه دل شکسته بااین فکرخسته دلم تنگته
باچشمای نمناک تروابری وپاک دلم تنگته
ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته
مثل این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته
یه شب شدهزار شب که دل غنچه ی ماه قراربوده باشه
تونیستی که دنیابه سازم نرقصه به کامم نباشه
چقدرمنتظرشم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجا کی کدوم روز منوبا تمام دلت می پذیری
منه دل شکسته با این فکر خسته دلم تنگته
باچشمای نمناک ترو ابری و پاک دلم تنگته
ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته
مثل این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته
دلم تنگتههههههه
!!
لا لا لا لا نخواب خواب که دوا نیست
دل دیوونه داشتن که خطا نیست
میگن دست از سرش بردار " نمیشه"
آخه عاشق شدن که دست ما نیست
لا لا لا لانخواب سرما تو راهه
همیشه عمر خوشبختی کوتاهه
میگن با یک فرشته اونو دیدن
دروغه جون دریا " اشتباهه"
لا لا لا لا نخواب تلخه جدایی
کمر خم میشه زیر بی وفایی لا لا لا لانخواب دنیا خسیسه
واسه کم آدمی خوب می نویسه
یکی لب هاش همیشه غرق خنده
یکی پلکاش تو خوابم خیسه خیسه
لا لا لا لا نخواب تیره س چراغم
مثل آتشفشان می مونه داغم
به جون رازقی کم غصه ای نیست
داره از بی گلی می میره باغم
!!
نه ! دلتنگی آن نیست که مرا اینگونه محکوم به سکوت کرده است
انتظار آن نیست که اینگونه مرا محکوم به بیقراری کرده است
خیالی نیست ، من همچنان با خیال تو سرمیکنم پس بیخیال…
بگذار در حال خودم باشم ، بگذار همچنان من دیوانه دیوانه ات باشم
مزاحم خلوتم نشو ، اگر مرا میخواهی سد راه اشکهایم نشو….
بگذار آرام شوم ، بگذار هر چه غم در دلم انباشته ، خالی شود….
این همان راهیست که هم تو خواستی در آن باشی
و هم من خو ا ستم تا آخرش با تو بمانم
پس چرا به بیراهه میروی، چرا مرا جاگذاشتی و برای خودت میروی؟
مرحبا ، تو دیگر کیستی ، دست هر چه بی وفاست را از پشت بستی….
خودم میدانم بد دردیست عاشقی و همچنان بیمارم ، تا کجا میخواهی بمانی ؟
تا هر جا باشی من نیز میمانم…
عشق من هر از گاهی به یادم باشی بدنیست ،
هر از گاهی هوای مرا داشته باشی جرم نیست
چه کنم ، دلم دیوانه ی توست ، هوایش راداشته باش که
دلم تمام دلخوشی اش به توست…
!!
خدای عزیز!
به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چراکسانی را که هستند، حفظ نمیکنی؟
خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمیکشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.
خدای عزیز!
اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی،کفشهای جدیدم رو بهت نشون میدم.
خدای عزیز!
شرط میبندم خیلی برایت سخت است که همه آدمهای روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمیتوانم همچین کاری کنم.
خدای عزیز!
در مدرسه به ما گفتهاند که تو چکارمیکنی، اگر تو بری تعطیلات، چه کسی کارهایت را انجام میدهد؟
!!
ه میتونم بی تو بمونم اینجا
نه پای خسته ی دلم به راهه
تو میری وحسرت با تو موندن
برای من شروع سرد آهه
چشمای شب بازه برای دیدن
تو حوض دل عکس قشنگ ماهه
راستی واسه دل که تو انتظاره
هیچ میدونستی شدی یک الهه
به پای خستگی چکیده قلبم
چیکه چیکه دلم رو این نگاهه
نیستی بدون چشمای سیاهت
رنگ دلم مثل چشات سیاهه
من از زبون چشم تو شنیدم
اینجا سر عاشقا بی کلاهه
بازم میگم خواستن تو گناهه
دل . عاشق گناه یک نگاهه
!!
بود اون یکی هم ه وجود
یکی بود که بودنش
که کنارم موندنش
به زندگیم معنی میداد
رفت و نمیره اون ز یاد
همه وجودم پر کشید
قصه ما به سر رسید
یکی بود، یکی نبود
رفت و دیگه هیشکی نبود….
!!
من زنده بودم،اما:انگار مرده بودم
از بس که روزها را با شب شمرده بودم
ده سال دور و تنها،تنها به جرم اینکه-
او سر سپرده می خواست،من دل سپرده بودم
ده سال می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر،وقتی غروب می شد
گویی به جای خورشید،من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد-وقتی غروب می شد-
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
تا روزها در جاده دلتنگی بنشینم و
افسوس دوری تو را بخورم.
درختان جاده زندگیم در حال خشک شدن هستند.
افسوس که تو دیگر در کنارم نیستی
افسوس که سرنوشت برای ما جدایی را رقم زده .
افسوس که هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر می شوی
گفتی ما بدون هم خوشبخت تریم اما....
اما خوشبختی من در با تو بودن بود
افسوس که خوشی ها تمام شد
افسوس که باهم بودن ها تمام شد
اما اگر تو بدون من خوشبختی
دوری را تحمل می کنم
من و تو دو خط موازی بودیم که هرگز نقاشی پیدا نشد
تا دو سر ما را عاشقانه به هم برساند
و تا آخر این دنیا موازی خواهیم ماند.
لعنت به این دنیا
!!
بي طوفان زدۀ دشت جنونم، صيد افتاده بهخونم ، تو چسان مي گذري غافل از اندوه درونم ، بي من از كوچه گذر كردي ، بي من از شهر سفر كردي و رفتي ،قطره اي اشك درخشيد به چشمان سياهم، تا خم كوچه به دنبال تو لغزيدنگاهم ، تو نديدي،نگهت هيچ نيفتاد بهراهي كه گذشتي ، چو در خانه ببستم دگر از پاي نشستم، گويا زلزله آمد خانه فرو ريخت سرمن، بي تو من در همه شهر غريبم ، بي تو كس نشنود ازاين دل بشكسته صدايي، برنخيزد از مرغكپر بسته نوايي، تو همه بود و نبودي ، تو همه شعر و سرودي ، چه گريزي زدر من كه زكويم نگريزي ، گر بميرم زغم دل با تو هرگز نستيزم، من و يك لحظه جدايي، نتوانم نتوانم بي تو زنده نمانم.